پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

مهمانی هتل میثاق به مناسبت ورود دو نوه دوست داشتنی

عزیز مامان امروز یک مهمونی خیلی مفصل در هتل میثاق دعوت بودیم که مامان مهین و آقاجون زحمت اون رو کشیده بودند . خیلی مهمانی خوبی بود و تو هم خدا رو شکر از اول تا آخر مهمون خواب بودی و اصلا بیدار نشدی ، تازه کلی همه آمدند بالای سرت و بابایی برد تو رو به تمام مهمونها نشون داد ولی تو همچنان ناز خوابیده بودی و بیدار نشدی . کلی همه برات کادو آورده بودندو ماروشرمنده کردند . دست همشون درد نکنه ، آیلین کوچولو تمام مدت بیدار بود و خودش رو توی دل همه جا کرد کلی همه باهاش بازی میکردند و اون هم شادو خوشحال بود که کلی آدم میبینه . از همینجا میگیم دست مامان مهین و آقا جون درد نکنه که همچین مهمونی قشنگی ترتیب دادند ، و دست مهمونها هم درد نکنه که آمدند وکلی ب...
4 مهر 1391

عکس مامان مهین و آقاجون با دو نوه دوست داشتنی شون

ای قشنگ ترین این عکس رو بعد از مراسم حموم رفتنت ، وقتی آیلین کوچولو به همراه مامان و بابای مهربونش برای دیدنت آمدند گرفتیم . میبینی که چقدر مامان مهین و آقاجون خوشحالند ، امیدوارم همیشه لبخند برروی لبانشون جاری باشه . عمو ایمان و خاله فردانه و آیلین کوچولو برات یک شمایل قشنگ هدیه آوردند و ما رو حسابی شرمنده کردند. این هم اولین دیدار تو با دختر عموی نازت است . امیدوارم بتونیم همدیگر رو زود به زود ببینیم. ...
4 مهر 1391

رفتن به خانه

نفس خوش بوی من بعداز دو روز که روز اول به خاطر فشار بالای من مجبور به تحمل بیمارستان شدیم و روز دوم که تو متولد شدی ، امروز برگشتیم به خونه ، تو توی ماشین راحت خوابیدی و وقتی گذاشتیمت توی تخت خودت خیلی قشنگ خوابیدی ، اینقدر راحت خوابیدی که من بهت حسودیم شد. عشق من کی بشه دیگه لازم نباشه پایین شلوارت رو تا بزنم تا اون پاهاو انگشتهای قشنگ رو ببینم ...
4 مهر 1391

آخرین شام بیرون از منزل

عزیزم این آخرین شامی بودکه با بابایی و تو بیرون از خانه خوردیم ، البته برای من خیلی ساده نبود چون هفته آخری بود که تو با من و درون شکم من بودی و از هفته بعد دیگه خودت به تنهایی میتونستی به هر جا دوست داشتی سرک بکشی و نیازی به وجود من در کنارت نبود . این هفته من خیلی سنگین شده بودم ، با زحمت اینور و اونور میرفتم و پاهام ورم خیلی زیادی داشت. درهر صورت خاطره قشنگی برای ما دو نفر داشت. ...
4 مهر 1391