مریضی و خانه نشینی !!!
پسرم خوشبختانه مشکل بیرون رویت حل شده ولی سرماخوردگی و سرفه و تبت هنوز کاملا خوب نشده و غذا هم اصلا دوست نداری بخوری و ما مجبوریم با دعوا و گریه بهت کمی غذا بدیم .
تمام مدت دلت فقط شیر مادر میخواد که من هم دیگه کم میارم و نمیتونم تمام غذای تو رو تامین کنم و مجبور میشم از دستت فرار کنم و بیام و بهت به زور هم که شده کمی غذا بدم تا دست از سرم برداری.
خیلی بدغذا شدی و ما رو اذیت میکنی . نمیدونم باید چکار کنم. دیروز هم که نبودم و بابا ازت مراقبت میکرد همین اداها رو براش درآوردی و اون هم خیلی اذیت شد. با اینکه غیر از غذا چیز دیگه ای هم نبود که بخوری بازهم لب به غذا نزدی و از آخر با دعوا بهت غذا داده بود.
دیروز باباجون هم همین مریضی رو گرفته و خیلی حالش خوب نیست و تب کرده و گلوش هم درد میکنه ولی با تمام این اوضاع صبح رفت دانشگاه تا بتونه کمی درس بخونه و از وقتش استفاده کنه.
بچه های دیگه مهدهم مریض شدند یکی از دوستانم که عراقی هست اون هم بچش رو میگذاره همون مهد و دقیقا همین سرماخوردگی و تب و بیحالی و کم غذایی رو اون هم پیدا کرده.
الان کلی قیافت تغییر کرده و دیگه از اون توپولی هات خبری نیست . الان که این مطلب رو مینویسم تو خوابی ولی در چه حالی قبلش بهت آمدم غذا بدم ولی طبق معمول نمیخواستی بخوری و بهت بزور چند قاشقی دادم . از آخر هم همش رو برام پس آوردی و من هم عصبانی نشستم و دیگه بهت نگاه نکردم بعد که برگشتم دیدم روی زمین دراز کشیدی و خوابت برده.
خدا به تمام ما مادرها صبر بده که شما ها تابزرگ بشین مو به سرمون نخواهد ماند. خیلی بدمریضی و توی این مدت من رو خیلی اذیت کردی خدا کنه زودتر خوب بشی و غذا هم بخوری که نیاز نباشه همش شیر بخوری .
زودتر خوب شو عزیز دلم