خاله مینای مهربون
پسرم دیشب با باباجون دلمه کلم پختیم و خیلی بنظرمون خوب شد. برای همین امروز از خاله مینا خواهش کردیم که بیاد و باهم لذت خوردنشون رو بچشیم.
روز خیلی خوبی بود چون تو هم سنگ تموم گذاشتی و خیلی خوش اخلاق و خوشجال بودی که مهمون برامون آمده. و تا آخرین لحظه که اینجا بودن نخوابیدی و حتی وقتی رفتیم تا دم در توی کالسکه داشتی غش میکردی ولی مقاومت میکردی و نمیخوابیدی و به محض اینکه رسیدیم خونه خوابیدی .
با خاله مینا و همسرشون کلی لگو بازی کردی و تازه تفنگ هم ساختین و تفنگ بازی هم کردین . تا 6 بعدازظهر همش داشتی بازی میکردی و شیطونی .
باقی عکسها در ادامه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی