وقتی مامان میره دانشگاه!!!
پسر گل مامان و بابا
از ابتدای این ترم دیگه وقتی من میرم دانشگاه باباجون تو رو توی خونه نگه میداره و تو هم توی خونه راضی تر و خوشحال تر هستی چون کلی اسباب بازی داری و تلویزیون هم برنامه Baby First رو میگذاره و تو خیلی این کانال رو دوست داری و با هر کارتونش کلی خوشی.
تازه توی حیاط خونمون سرسره و الاکلنگ هست و باباجون همیشه تو رو میگذاره روشون و باهات بازی میکنه . عزیزم بازی کردن رو خیلی خیلی دوست داری و مرتب میری پیش باباجون مهربونها تا باهات بازی کنه و قلقلکت بده و بالا بندازت.
این هم یکی از اون لحظات قشنگ که باباجون با دستان مهربونش ثبت کرده تا من برات اینجا به یادگار بگذارم.
مامانی اینجا خیلی دوست داری با همه دوست بشی و تا یک آدم جدید میبینی براش کلی صدا درمیاری و سعی میکنی توجهشون رو به سمت خودت جلب کنی . با عمو روح الله و خاله مهتا هم که خیلی دوست شدی و جدیدا کم مونده وقتی میخوان برن خونشون باهاشون بری و مادوتا رو تنها بگذاری !!! عزیزم اگه بری من تا صبح چکارکنم کی رو توی آغوشم بگیرم تا بهم آرامش بده و تاصبح راحت بخوابم؟
مامانی بعضی وقتها یکی از کابوسهایی که میبینم اینه که تو بری و دیگه پیشم نباشی اونوقت اینقدر توی خواب گریه میکنم و حالم بدمیشه که از شدت گریه از خواب میپرم و وقتی میبینم که تو توی تختت یا ننی راحت خوابیدی آروم میشم و با خیال راحت میخوابم . عزیزم حتی فکرش هم بغض رو میاره توی گلوم و نمیتونم حتی بهش فکر بکنم.
عشق من بودن تو کنار ما دوتا خیلی صفا و لطف به همراه داره و لحظات تنهاییمون رو به شادترین و خوشترین لحظات تبدیل میکنه.
میدونی با داشتن تو من و باباجون مهربونها خوشبخت ترین زن و شوهر روی کره زمین هستیم یا بهتره بگم خوشبخت ترین خانواده روی کره زمین ...
عاشقتیم و دوستت داریم ، باش که بودنت برای ما خیلی خیلی ارزشمنده