پیاده روی کردن پارسا جیگری
عسل طلاها
پیاده روی کردنت خیلی بامزه است . و هر بار که بگذارمت زمین با جدیدت هر چه تمام تر شروع به پیاده روی میکنی و جالب اینجاست که خیس عرق هم میشی ولی دست برنمیداری و همچنان ادامه میدی .
دیروز بردیمت مسجد پوتراجایا که افطاری میدادند با خاله مینا و همسرشون و عمو مجید جون و آقا مصطفی برای اولین باراز پله هم بالا رفتی و کلی هم پیاده روی کردی .
از پیاده رویت عکس و فیلم گرفتیم.
جدیدا خیلی قابلیت های دیگه هم به قابلیت هات اضافه شده.
مثلا
-از توی تشت حمومت میای بیرون و دوباره میری توش
-از پله بالا میری
-از پله کوچیک پایین میای
-از روی تخت ما میری توی تخت پارکت و دوباره برمیگردی توی تخت ما
عزیزم اول که آدمهای غریبه میان طرفت خودتو قایم میکنی و نمیری توی بغلشون ولی بعد از مدتی باهاشون کلی رفیق میشی و باهاشون بازی میکنی .
اگه باهات بازی بکنن و بدو بدو بکنن که دیگه اصلا غریبی هم نمیکنی.
کلا بچه خون گرمی هستی و همه از دیدن و بازی باهات لذت میبرن و همه مرتب برای اینکه تو رو ببینن از ما هم برای بیرون رفتن دعوت میکنن که این خودش باعث شادی ما هم هست که تنهایی رو کمتر احساس کنیم و تو هم هوا میخوری و بازی میکنی .
عمو جون مجید هم کلی بهمون سفارش کرد که برات اسپند دود کنیم و ما هم گوش کردیم و برای سلامتیت اسپند دود کردیم و از خداوند به خاطر داشتن فرشته خوبی مثل تو تشکر کردیم.