پارسای شیطون بلا!!!
پسرم چند وقتیه که خیلی شیطون بلا شدی و کارهای شیطونی جالب و با مزه ای میکنی و ما هم از بس کارهات بامزه است میمونیم دعوات کنیم یا بهت بخندیم...
عسل طلا یک روز سر نهار ساکت بودی ومن و باباجون خوشحال که تو آرومی و داری بازی میکنی با خیال راحت نهارمون رو میخوردیم غافل از اینکه تو تمام جعبه دستمال کاغذی رو خالی میکردی و دونه دونشو پرپر میکردی . اینم عکست که وقتی ما رو دیدی و فهمیدی کارت خراب کاریه برای اینکه ما دعوات نکنیم شروع کردی به خندیدن و خوشحالی کردن و ماهم از خنده هات خندمون گرفته بود و اصلا نتونستیم دعوات کنیم.
یکی یک دونه من جدیدا دست به سینه میشینی و حتی پاهاتم رو هم چهارزانو میکنی و خیلی نازو خواستنی میشی!!!
عزیز مامان علاقه خاصی به سیم و کابل داری ویک کشو پر از سیم داری که دائم درحال درآوردن اونها و بهم ریختنشون هستی و بیشتر از تمام اسباب بازی هات با همین سیم ها و کتابهات بازی میکنی...
خیلی شیرینی پسرم نمیدونم ولی این روزها رو خیلی دوست دارم چون هر روز داری بیشتر و بیشتر میفهمی و کارهات بیشتر شبیه آدم بزرگها میشه ... فرشته آسمونی من خیلی خیلی دوستت دارم ...