یک خبر ناراحت کننده
پسر نازم
2 روز پیش باخبر شدیم که عمو مهدی که عموی بزرگ من هستند . حالشون وخیم هست و به کما رفتند. و دیشب هم فهمیدم که متاسفانه فوت کردند.
پسرم بزرگتر ها برای ما کوچیک ها خیلی باارزش هستند. چون پر هستند از تجربه و احساس . اگر چه چند سالی بود که حالشون خوب نبود و مرتب درگیر بیماری و درد مفاصل و متاسفانه سرطان دستگاه گوارش بودند . ولی من خاطرات خیلی خوشی رو یادمه از اون زمانی که دانشجوی ارشد بودم درتهران و هر از گاهی به خونشون میرفتم و منو در مسیر برگشت میگذاشتند خونه یا با دختر مهربونشون ساناز جون برمیگشتم.
یادش بخیر چه روزهای پر خاطره ای بود. ای کاش دوباره یک روزی میتونستم اون افرادی رو که پیششون بودم مثل خانم دکتر بنایی و ازشون کلی خاطره دارم و چیزهای خوب بهم یاد دادند رو دوباره ببینم.
عزیزم این عکس رو زمانی که با هم رفتیم ایران و یک شب رفتیم دیدن عمو مهدی و عمو خسرو مهربونها ازتون گرفتم . خوشحالم لااقل تونستم یک بار ببرمت پیششون.