دو دندون جدید
عسل مامان و بابا
امروز بالاخره بعد از کلی انتظار دو تا دندون پنجم و ششم ات در اومدند و من و باباجون به خاطر دراومدنشون خیلی خیلی خوشحال شدیم. آخه چند وقتیه خیلی اذیتی و مرتب آب دهنت سرازیره و نصفه شبها توی خوابت جیغ میزدی و گریه میکردی . و مامیموندیم که چت شده و چه اتفاقی برات افتاده.
خدا رو شکر که انتظارمون به سر اومد . اینقدر نگران شده بودم که میخواستم ببرمت پیش یک دندون پزشک . ولی خودشون ترسیدن و دراومدن.
عزیزم بهت وقتی میگم دهنت رو باز کن . باز میکنی و وقتی میبرمت که صورتت رو بشورم دهنت رو باز میکنی و به دستهای خیس من زبون میزنی . و اگه دندونهات رو ماساژ بدم خیلی خوشت میاد و از این کار راضی هستی برای همین تصمیم گرفتم برات یک مسواک کوچولو بگیرم تا باهاش دندونهای مرواریدی خوشگلت رو مسواک کنم و ماساژ بدم.
گرفتن عکس از دندونهات خیلی سخت بود ولی سعی کردیم این لحظه رو ثبت کنیم . امیدوارم فقط خاطرات شیرینش توی ذهنت بمونه و از سختی های دراومدنشون چیزی توی خاطرت باقی نمونه.
خیلی دوستت داریم پسر ماه و شیرین ما