سفرنامه آمدن مهمانها و رفتن به جاهای دیدنی مالزی
پسر قشنگم بالاخره انتظارها به سررسید و مامان مهین و آقاجون و عمو ایمان و فردانه جون و آیلین عزیز برای دیدن مالزی و ما به اینجا آمدند . باید بگم خیلی بهمون تو این مدت خوش گذشت و کلی جاها رو دیدیم ، حتی خیلی جاها برامون جدید بود و قبلا هم نرفته بودیم .
اولین روز ناهار خونه بودیم و عصری رفتیم ماینز که یکی از مراکز خرید خوب و نزدیک خونه مون است .
روز دوم رفتیم غار باتو و Midvally که یکی از مراکز خرید بزرگ و دیدنی است و ناهار در KFC بودیم.
روز سوم رفتیم IKEA ناهار کوفته قلقلی سوئدی خوردیم و عصری هم رفتیم پوتراجایا و هم دیدنی هاش رو دیدیم و موقع غروب در میدان مسجد صورتی و کاخ نخست وزیری فرش پهن کردیم و ساندویج های نون و پنیر گوجه فرنگی و خیاری که آقا جون زحمت درست کردنشون رو کشیده بودند رو خوردیم . خیلی کیف داد و تو و آیلین هم یک فضای باز پیدا کرده بودید و همش درحال بدو بدو بودید و کلی بهتون خوش گذشت
روز چهارم رفتیم باغ وحش Zoo Negara و برای ناهارآقا جون و مامان مهین ساندویچ کتلت درست کرده بودن که خیلی چسیبد و عصرش هم رفتیم برج های دوقلوی پتروناس (KLCC) رو دیدیم و درهوای خوش بعد از ظهر کنار استخرش کلی کیف کردیم.
روز پنجم رفتیم برج مخابراتی مالزی و بعد هم ازبازار قدیمی دیدن کردیم و ناهار هم در Old Town غذای مالایی خوردیم که اکثرا خوششون نیامد و تو هم بهت نساخت و شب حسابی اذیت شدی . بعد از اونجا هم قصر سلطان ابدالصمد رو دیدیم و کلی آفتاب خوردیم . شب هم مجبور شدیم ببریمت دکتر تا مشکل حالت تهوع شدیدت رو حل کنیم.
روز ششم صبح جایی نرفتیم ، ناهار خونه بودیم و عصرش رفتیم مرکز خرید Sun Way Piramid که مرکز خرید خیلی بزرگی است و من هم یک جفت کفش برای خودم خریدم. برای شام هم رفتیم پیتزا شاوارما که باغ دل گشای من و باباجون و تو هست و هر وقت دلمون میگیره میریم یک پیتزا خودمون رو مهمون میکنیم.
روز هفتم رفتیم گنتینگ و از هوای عالی اونجا استفاده کردیم و درهوای باز چایی و شیرینی و آجیل خوردیم و کلی کیف کردیم. ناهار هم رفتیم Burger King که تو و آیلین کوچولو خوابتون برد و نتونستین چیزی بخورین.
روز هشتم رفتیم ماینزو Giant و ناهار هم در MacDonald همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده خوردیم خیلی خوشمزه بود و البته خیلی زیاد بود و کلی از غذاها اضافه آمد و برگردوندیم خونه و گذاشتیم در فریزر. عصرش عمو ایمان و فردانه جون و آیلین عزیز برگشتند ایران ، چشم به هم زدیم تموم شد ولی خیلی خاطره خوبی بود و دور هم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت.
روز نهم ناهار خونه بودیم و عصرش رفتیم بازار چینی ها و بعد هم رفتیم BIG AEON یا همون Carefore خودمن .
روز دهم رفتیم دهکده فرانسوی ها و Japanies Vilage که خیلی جای با صفا و قشنگی بود و هم هوای خیلی خوبی داشت و فقط تنها اشکالش این بود که کلی پله داشت که تو عاشق پله هستی و مرتب دوست داشتی ازشون بالا و پائین بری و نگه داشتنت کار خیلی سختی بود. ناهار هم آقاجون ساندویچ تخم مرغ درست کرده بودند و با همون ها درهوای خوب و باز کلی کیف کردیم . عصری یک برنامه جالب برگزار شد که خیلی جالب و دیدنی بود و باعث شد روحیه مون کلی عوض بشه.
روزیادهم هم روز برگشتن مامان مهین و آقا جون به ایران بود و صبح رفتیم Giant ماینز و بعد هم رفتیم IKEA و ناهار هم همونجا بودیم و عصری برگشتیم خونه تا وسایلشون رو جمع کنن و به سلامتی و با شادی به سمت خونه اشون حرکت کنند. ازشون بابت اینکه رنج این سفر سخت رو برخودشون هموار کردند و کلی ما رو شاد کردند و این مدت بهمون در پیشرفت های تو کمک کردند تشکر میکنیم . از اون روز که رفتند تو خیلی عوض شدی . هر روز یک پیاده روی ما رو میبری بیرون ، غذای خودمون رو میخوری و دیگه لازم نیست از پشت بهت غذا بدیم و مثل انسانهای بزرگ دوست داری باهات رفتار کنیم . قشنگ وقتی باهات صحبت میکنیم گوش میدی و کمتر بهانه های الکی میگیری . و البته زورت هم خیلی زیاد شده و من جلوت کم میارم . خوشحالم چون چند روزه که دیگه عذاب غذا دادن به تو رو ندارم و به راحتی غذا میخوری و یاد گرفتی که حتی غذات رو هم بو میکنی.