پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

آقا شدن پارسا و گرفتاری های مامان

1393/3/10 21:56
632 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم خیلی وقته که به وب لاگت سر نزدم و نتونستم برات خاطره ای بنویسم و دلیلش هم گرفتاری درسها و حجم زیاد کارهایی بود که هر روز باید انجام میدادم.

حالا سعی میکنم تمام اتفاقات گذشته رو برات بنویسم .

ماه پیش در ایران روز مادر بود و باید بگم با تمام عشق و علاقه زیادی که بهت دارم از شیر گرفتمت و تو هم باهاش کنار آمدی و الان دیگه ناراحت نیستی ولی آرامش بخش ترین جای ممکن رو هنوز بغل و آغوش من میدونی . بعد از یک هفته که تونستی تحمل کنی یک مهد کودک خوب برات پیدا کردم و حالا از صبح تا ظهر میری اونجا و خیلی هم دوستش داری . اول خیلی گریه زاری میکردی ولی حالا اگه روزی خونه باشیم اصلا خوشت نمیاد و همش میخوای بگی من رو ببرید مهد کودک. خوشحالم که تو خوشحالی عزیزم.

از وقتی میری مهد کودک خیلی شیطون تر شدی و دیگه کم مونده از دیوار راست هم بری بالا. 

مربی مهدت خیلی دوستت داره و با یک دوربین مرتب داره ازت عکس میگیره. حالا من یک مجموعه عکس خیلی قشنگ از کارهایی که در مهدانجام میدی دارم که برات به تدریج میگذارم.

امشب بردیمت به زمین بازی خونه مون دیگه قشنگ بازی کردن با سرسره و الاکلنگ رو یاد گرفتی و دیگه حوص رفتن داخل پارکینگ به سرت نمیزنه (خداروشکر آخه خیلی خطرناک بود) و اینقدر بازی و شادی میکنی که وقتی میای خونه از شدت خستگی غش میکنی و به یک خواب عمیق 3-4 ساعته فرو میری.

عزیزم از اینکه مهدت رو دوست داری خیلی خوشحالم و باید از دوست خوبم که اینجا رو بهم معرفی کرد تشکر کنم. و برایش آرزو میکنم که درشرایط سخت خداوند دستی از آسمان برایش بفرستد. چون او برای من همان دست بود.

تنها نگرانی من این است که در مهد باید غذای اونها رو بخوری ولی زیاد رقبتی نداری و هر بار که میرم میگن کم خوردی . دیگه اینکه شیر هم نمیخوری به هیچ عنوان حتی شیر کاکائو های خیلی خوشمزه هم برات گرفتم ولی دوست نداری. و آب هندوانه هم که خیلی دوست داری امروز قاطیش شیر ریختم ولی تو دوست نداشتی و خیلی کم خوردی و باقی لیوان رو بابا خودش مجبور شد بخوره. 

عزیزم به مناسبت روز مادر و پدر اینترنشنال در مهدت یک مهمانی برگزار شد که ما هم دعوت بودیم . همگی بچه ها با دستهای کوچیکشون برای مادرهاشون یک سبد گل تهیه کرده بودند و شعر حفظ کرده بودند که خیلی برنامه  قشنگ و جالبی بود ولی خوب باید بگم برای تو هنوز زوده که این چیزها رو بفهمی . 

پسندها (2)

نظرات (0)