پارسا ولباسهای نو
نفس بهشتی من
امروز صبح که بیدار شدی و لباسهات رو میخواستم عوض کنم ، یکی از بسته های لباسهایی که وقتی مشهد بودیم لباسهاش برات خیلی بزرگ بودند رو باز کردم ، یکی از اون لباسها لباسی بود که خواهر شیماجون (مریم جون مامان نیلوفر کوچولو) برات آورده بودند .
جالب اینجا بود که اون موقع برات خیلی بزرگ بود ولی وقتی تنت کردم درکمال تعجب دیدم سایزت شده و بهت خیلی میاد.
از این فاصله دور ازشون تشکر میکنیم و میگیم خاله جون دستتون درد نکنه.
یک لباس قشنگ دیگه هم بود که دوست خاله سارا (حمیده جون ) برات آورده بودند که خیلی بهت میاد و قشنگترت میکنه.
قشنگم وقتی توی دلم بودی خاله سارا هر دفعه که مسافرت میرفت برات کلی کادوهای قشنگ میاورد . بالشت قشنگ خرگوشیت رو هم همون موقع برات خرید و گفت این بالشت مخصوص شیر دهیه . اما اینقدر خوشگله که ما به عنوان عروسک گاهی میدیم به دستت و تو کلی باهاش بازی میکنی ، گاهی هم لختش میکنی و لباس تنش رو درمیاری . گاهی گازش میکنی و گوشهاش رو میکشی یا میخوری.
ما هم از دیدن این صحنه ها ، شادی تو و کارهای جدیدت شارژ میشیم و بیشتر عاشق.
دوستت داریم ای نازترین فرشته ... از خدا میخوام که تونازنین محبوبم رو زیر سایه خودش نگه داره تا کوچکترین ناراحتی نداشته باشی.