پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

مریض شدن پارسا

1392/8/26 10:37
246 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم چند روزی بود که بیرون روی زیاد داشتی و حتی 4شنبه بردمت دکتر و برات دارو داد ولی خوب که نشدی هیچ از جمعه کمی تب کردی و دیشب هم خیلی تبت بالا بود طوری که مرتب از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی و هر چی استامینوفن بهت میدادیم افاقه نمیکرد تا اینکه یک بسته جدید باز کردم و گفتم شاید قبلی ها چون مدتی از بازکردنشون گذشته اثرشون رو از دست داده باشند. که همینطور هم بود و با دادن این یکی بالاخره تبت خدا رو شکر پائین آمد ولی فقط برای چند ساعت و مجبور بودم تا صبح هر 4 ساعت بهت استامینوفن بدم تا خدای ناکرده یک وقت تبت بالا نره و کاریت نشه .

خلاصه صبح اولین کاری که کردیم حتی صبحانه هم نخوردیم و سریع بردیمت دکتر تا ببینیم چکارت شده و دکتر هم گفت که این از مشکل قبلیش نیست و این یکی جدیده و بعد که بررسی کرد گفت گوشش کمی قرمزه و گلوش هم همینطور وبرات دارو داد و تب بر قوی هم داد تا بتونه تبت رو پائین بیاره و هم سریعتر عمل کنه. توی مطب دکتر هم بااینکه ساعت 7 صبح بهت استامینوفن داده بودم و ساعت حدود 10 بود 38.5 درجه تب داشتی .

خلاصه وقتی آمدیم به خونه بردیمت حموم و بهت داروها رو دادیم و بعد هم خوابوندیمت تا الان که ساعت 3 هست خوابی و حالت بهتره و تبت هم قطع شده فقط از دیروز عصر هیچی بجز شیر مادر نخوردی و فقط نصفه شب کمی نون خوردی .

امیدوارم حالت هر چه زودتر خوب بشه . دکترت معتقده که مهدکودک منشاء بیماری هات بوده و میگه به خاطر تغییر آب و هوای مالزی خیلی ها مریض شدند.

حالا تصمیم گرفتم تا وقتی خوب بشی پیش مامان بمونی و بعدش هم باز دوباره شیفتی نگهت داریم چون مهد کودک که میری خیلی سریع مریضت میکنن و باز مجبوریم کلی برای خوب شدنت وقت و انرژی بگذاریم و کلی مریض داری بکنیم.

عزیزم از تمام اعضای وجودم تو رو بیشتر دوست دارم و حاظرم برای خوب شدنت تک تک اعضای بدنم رو بدم میخوام بدونی که خیلی برام عزیزی و اصلا نمیتونم ناراحتی و مریضیت رو ببینم . پس زودتر خوب بشو تا من هم بتونم درس بخونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)