پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

شب یلدا و مهمانی اون شب

1392/10/5 12:05
420 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنینم ...

امشب بلندترین شب ساله و همه دورهم جمع میشوند وقتی ایران بودیم مریم جون و باباجمشید برای این شب کلی تهیه میدیدند و آجیل و میوه میگرفتند ، در ضمن تولد دایی علی هم بود و همه به خاطر این مناسبت شاد بودیم و از کیک های خوشمزه مریم جون میخوردیم و کیف میکردیم.

مامان مهین و آقاجون هم برنامه های مفصل دیگری داشتند. هر سال مامان مهین به این مناسبت کلی تدارک میدیدند و سفره شب چله و تزئینات هندوانه و میوه آرایی داشتند و یکی از زیباترین هندوانه هاشون رو برای اون شب میاوردند تا دور هم بخوریم و کیف کنیم. شام خوشمزه و خلاصه مهمانی اعیانی داشتیم.

چه روزها و خاطرات قشنگی از این شب دارم و چقدر برام شیرین و دل چسبه یاد کردن ازشون . 

حتما امسال هم همشون همون برنامه ها رو داشتند ولی فقط یک غصه داشتند اون هم دوری از ما و نوه عزیزشون بوده. با مریم جون و باباجمشید که صحبت کردم گفتند اون شب همه خونشون دعوت بودند و کل فامیل صالحی و منصوریان خونه مریم حون و باباجمشید بودند. امیدوارم همیشه سالم باشند و در خونشون به روی همه باز . دلم خیلی هواشون رو کرده ولی چه کنم که خیلی خیلی دورم و دستم کوتاهه ...

شاید وقتی برگشتم تلافی تمام نبودن هامو بکنم و اینقدر برم پیششون که بگن باباجون برو خونتون خسته شدیم از دستت ...

خوب حالا بریم سراغ مهمانی که اون شب دعوت شدیم . اون شب شبه شنبه بود و من صبح رفتم دانشگاه و خاله مینا هم اونجا بود و گفت دعوت شدیم . ماهم برای اینکه همه افرادی که دعوت بودند قرار بود با خودشون خوراکی بیاورند تصمیم گرفتیم کشک بادمجان درست کنیم. به باباجون سفارشات لازم را از طریق تلفن کردم و خودم رفتم سراغ درسم و عصر که برگشتم خونه دیدم بابا کلی کارها رو جلو برده و باقی کارها رو انجام دادم و با همدیگه به اتفاق خاله مینا رفتیم خونه الیسا جون . خاله مینا هم خوراک سوسیس بندری درست کرده بود و خود الیسا جون هم سالاد الویه و میوه آرائی رو انجام داده بود . و البته یک خانواده سه نفری هم بودند که آش رشته درست کرده بودند.

اول که وارد شدیم تو حسابی خجالت میکشیدی و تمام مدت سرت تو بغل من بود و حتی چند بار فکر کردیم خوابت برده ولی تا میگذاشتیمت روی تخت بیدار میشدی و گریه میکردی تا اینکه الیسا جون دو تا عروسک برات آورد و کارتون پینگو رو هم برات پخش کرد و بالاخره یخت باز شد و تو هم وارد جمع مهمانی شدی و دیگه ناراحت نبودی ...

شب خوبی بود و با چند نفر جدید آشنا شدم و خاطره خوشی برامون به جا گذاشت . از همه و مخصوصا الیسا جون تشکر میکنیم و برای همه سال خوب و شاد و موفقی رو آرزو میکنیم.

سفره شب یلدا

سفره شب یلدا

عروسکهای الیسا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مینا
6 دی 92 12:00
عزیزممممم نگا چجوری نشسته رو عروسک الیساها
خاله مینا
6 دی 92 12:03
فسقلی پسر نمیدونی مامانت چه کشک و بادمجونی پخته بود که مهمونای غیر ایرانی نمیدونستن چطوری بخورن حالا بزرگ میشی میفهمی مامان آدم دستپختش خوب باشه چه کیفی میده!!!
خاله مینا
13 دی 92 9:35
فسقلی پسر مامانت اخیرا خیلی تنبل شده دیگه هیچی نمینویسه!!!.خب بنویس که ما اومدیم خونه اتون با پارسا تفنگ بازی کردیم دیگه