باغ وحش ZOO Negara
پارسا جونم از بس دیدیم به حیوانات علاقه مندی و وقتی توی تلویزیون نشونشون میده خوشحالی و کلی ذوق میکنی تصمیم گرفته بودیم ببریمت باغ وحش بنابراین صبح شنبه به قصد رفتن به باغ وحش از خونه زدیم بیرون و بعد از حدود نیم ساعتی رانندگی رسیدیم به مقصد.
حیوانات خیلی زیادی رو دیدی ولی بعضی ها اینقدر فاصله داشتند که فقط من و باباجون میفهمیدیم و تو چیزی نمیتونستی ببینی. خلاصه خیلی بهت خوش گذشت و کلی هم ازت عکس گرفتیم که درادامه خواهم گذاشت. تا عصری هم نخوابیدی ولی وقتی میخواستیم برگردیم به محض اینکه گذاشتمت توی صندلی ماشینت خوابیدی و وقتی رسییدم بیدار شدی.
از حیواناتی مثل بز ، گاو، پنگوئن و پلیکان خیلی خوشت آمده بود. و دوست داشتی بهشون غذا بدی . همش دلت میخواست بهشون دست بزنی ولی کمی هم میترسیدی و تا میامد دستت بهشون بخوره میکشدی . ولی کلا پسر خیلی خوبی بودی و ما ازت خیلی راضی بودیم. گاهی که میگذاشتمت زمین تا کمی راه بری مثل فشنگ فرارمیکردی و به حالت دو میدویدی .