پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

بازگشت کولیک های آزاردهنده

1392/9/29 9:39
330 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم چند روزی است که دوباره دلدردهای تو شروع شده ومثل اون موقع که ایران بودیم مرتب گریه میکنی و بی قراری ولی تنها تفاوتی که با اون موقع داره اینه که زمانی که دل درده ول میکنه اگه کسی بهت لبخند بزنه بهش میخندی میدونی اون موقع است که دل من برات خیلی کباب میشه میگم ببین این بچه چقدر مهربونه در عین اینکه ناراحته ولی سعی میکنه که شادیشو بهت نشون بده ، میدونی فکر میکنم خیلی مهربونی و دلت نمیخواد دیگران برات غصه بخورند. اولین بار که خیلی بی قرار بودی روز کلاس بابایی سه شنبه 2 هفته قبل بود که ما دانشگاه با استادم قرار داشتیم و بعدش هم آمدیم به خونه و بابایی دوباره رفت دانشگاه تو از ساعت 4 تا 9 شب یکسره گریه میکردی و من تلفن هم نداشتم چون بابایی اشتباها دو تا موبایل رو با خودش برده بود اونم به خاطر اینکه وقتی برگشتیم خونه آسانسور خراب شده بود و داشت با دوستش تماس میگرفت که ما بریم خونشون تا آسانسور درست بشه . خلاصه صبر کردیم تا آسانسور درست شد و آمدیم خونه . شب که دیگه کم آورده بودم دیدم هیچ چاره ای ندارم با دوست بابا جون از طریق گوگل تاک تماس گرفتم اونها آمدند و با هم تو رو بردیم دکتر ، وقتی تو ماشین بودیم تو خوابیدی انگار نه انگار که دلت درد میکرد . بعد هم که رسیدیم به مطب دکتر وقتی بیدار شدی اصلا از دلدردت خبری نبود و تازه کلی هم به همه میخندیدی . آقای دکتر وقتی تو رو دید تعجب کرد که چرا آوردیمت آخه حالت خیلی خوب بود و وقتی میخواست تو دهنتو نگاه کنه گفت بگو آ تو هم در کمال تعجب گفتی آ و ما هم کلی خندیدیم . خلاصه گفت این بچه دلدرده و یک دارو داد ما هم اون رو بهت دادیم و تو راحت خوابیدی . ولی الان که این مطلب رو برات مینویسم دوباره دلدرهای شدیدت شروع شده و من به زور دیفن هیدرامین تو رو آروم کردم . که البته اصلا دوست ندارم بهت بدم ولی از بس که تو ناراحتی میگم شاید این برات بهتر باشه . خلاصه خداکنه دوباره مثل 3 هفته پیش که حالت خیلی خوب بود و راحت میخوابیدی بشی.

عزیزم بدون که ما خیلی دوستت داریم و حتی درسخت ترین لحظاتی که تو گریه میکنی حتی حاظر نیستم یک لحظه هم تو رو زمین بگذارم و تنهات بگذارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)