پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

اولین شگفتی : اولین بار که ایستادی!!!

پارسای نازنینم مدتی بود که نتونستم برات مطلب بنویسم و خیلی اتفاقات افتاده که حدودا با توجه به تاریخ اون اتفاق یکی یکی برات مینویسم اولین اتفاق ایستادنت بود . یک روز که باباجون میخواست ازت فیلم بگیره چون از درودیوار میگرفتی و راه میرفتی . ناگهان دستت رو روی زمین گذاشتی و درکمال تعجب خودت بلند شدی ولی به محض بلند شدن نتونستی تعادلت رو حفظ کنی و با صورت خوردی زمین و دماغت زخمی شد و کلی گریه کردی . نمیدونم ولی بزرگ شدنت لحظه ای شده یک لحظه کاری رو انجام نمیدی ولی به ناگهان انجام میدی و ما برامون خیلی جالبه ... اینم عکس ایستادنت روی زمین بازی میکری و جست و خیز میکردی!!! اولین بار که ایستادی مرحله 1 !!! اولین بار که ایستادی...
29 آذر 1392

بخورم اون لختی هاتو مامانی !!!

خوشگل خوشگلا اینقدر لختی هات خوردنیه که دلم نیامد برای بقیه نگذارم البته این عکس مال بعد اززمین خوردنت است و دماغت که زخمی شده مشخصه !!! عزیزم همیشه باباجون زحمت حموم بردنت رو میکشه . یکی از کارهای بامزت توی حموم اینه که سردوشی حموم رو میگری دستت و باباجون میشورتت و تو هم با اون بازی میکنی و گاهی به سمت خودت میگری و آب میپاشه توی صورتت و تو هاج و واج میمونی و نمیدونی چکار کنی . شونه سر من هم یکی دیگه از اسباب بازیهاته که به عنوان دندون گیر مرتب میکنیش توی دهنت . وقتی باباجون میخواد بره حموم تو میفهمی و با خوشحالی و ذوق شدید میری به سمتش و دستهات رو باز میکنی توی حموم صدای جیغ و فریاد خوشحالیت به گوش من میرسه و باباجون ب...
29 آذر 1392

علاقه پارسا به نماز!!!

پسر با ایمانم به نماز خوندن من خیلی احساسات نشون میدی و هر وقت میبینی که من دارم نماز میخونم سریع خودت رو میرسونی نزدیک من و تمام حرکات من رو به دقت نگاه میکنی . اینم عکست زمانی که مقنعه نمازم رو سرت کردم و تو اصلا ازش خوشت نیامد و به سرعت هر چه تمام تر سعی کردی تا درش بیاری. از بازی با چادر خوشت میاد و دوست داری بندازیم روی سرت و دکی بازی باهات بکنیم . وقتی روی سرمون چیزی میندازیم و میگیم پارسا من نیستم بیا منو پیدا کن . بدوبدو میای و پارچه رو از روی صورت ما برمیداری . خودت هم وقتی میری زیر پارچه یا چادر اینقدر دست و پا میزنی و با سرعت پارچه رو میکشی و با خوشحالی میای بیرون .   خیلی خیلی شیرینی . دوستت داریم ای عزیزترین ...
29 آذر 1392

کادوی اولین روز پدر به بابا جون ، راه رفتنت !!!

پسر قشنگم امروز روز بهترین و محکم ترین ستون زندگی همه بچه های دنیا ، پدرهای مهربونه و باید به دستان مهربون همشون بوسه زد و بابت تمام زحماتشون ازشون تشکر کرد. پارسال روز پدر تو هنوز به دنیا نیامده بودی ولی آخرین هفته بارداری من بود و با هم باوجود سختی تمام رفتیم و برای باباجون دوتا شلوار و یک پیراهن خریدیم و بهش هدیه کردیم. اما امسال دراین روز تو بهترین کادویی که میتونستی رو به باباجون هدیه کردی . در حالی که نشسته بودیم دیدیم بلند میشی و پای راستت رو دورت میگذاری و میچرخی . همون لحظه داشتم به باباجون میگفتم اگه پارسا بتونه پای چپش رو هم تکون بده میتونه راه بره ، که به یک باره همین کار رو کردی و شروع کردی به راه رفتن . بعد از اون تا آخر ...
29 آذر 1392

تولد یک سالگی پسر نازنینم

ای تمام زندگی و وجودم تا امروز یک تابستان ، یک بهار، یک پائیز و یک زمستان رو دیدی از این به بعد این فصلها برات تکراری میشه و دیگه یکی درکار نیست . خوشحالم که به این روز رسیدم یعنی روز یک ساله شدنت . روزی که میتونم فریاد بزنم که پسرم یک سالشه . تا حالا همش میگفتم پسرم یک ماهشه ، دوماهشه ، سه ماهشه و... ولی حالا میگم پسرم یک سالشه . اگر چه خیلی بزرگ نیست ولی برای من خیلی بزرگ شده و احساس میکنم برای خودت آقایی شدی ودیگه نوزاد نیستی حالا میتونی راه بری و کم کم به حرف میفتی و دیگه میتونی خواسته هات رو بیان کنی هرروز چیزی یادمیگری و میتونی کار جدیدی بکنی . خیلی خوشحالم که یک ساله شدی . ولی از اینکه نمیتونم برات جشن مفصلی بگیرم و همه خانواده ها...
29 آذر 1392

روز انتخابات ریاست جمهوری و خرید کادو از طرف مامان مهین و آقاجون از آیکیا !!!

پسر گلم امروز روزی است که سرنوشت ایران عزیز میتونه با دستان ما تغییر کنه... از صبح خیلی کارها داشتم از جمله پختن ناهار برای تو عزیز دل و رفتن برای خرید به آیکیا که تخفیف گذاشته . خلاصه با تمام کارها ساعت حدود 1 بود که از خونه خارج شدیم و بعد ازاینکه به آیکیا رسیدیم شروع به دیدن لوازم جالبش شدیم. تو هم خوشحال بودی و راضی برای تو از طرف مامان مهین و آقاجون و اونهایی که اینجا نیستند کادوهای بسیار قشنگی خریدیم تا درجشن تولدت بهت بدیم. بعد هم برای ناهار کوفته قلقلی با سیب زمین سوئدی که غذای خیلی معروفه سوئد هست رو سفارش دادیم و تو هم از اونها مزه مزه کردی ولی بیشتر از همه سوپ خودت رو دوست داشتی و تا تهش رو خوردی ... بعد هم با یک گوزن چو...
29 آذر 1392

پارسای موتور سوار خبرهای خوشی با خودش آورده !!!

ای میوه شیزین زندگی ما دیروز برای خرید بلیط به هواپیمایی ماهان رفتیم تا برای عروسی دایی جون احسان بریم ایران و این لحظه قشنگ رو درکنار خانواده مامان و بابا باشیم تا تو هم با پدربزرگها ، مادربزرگها و دایی ها و عمو و خاله هات حسابی صفا کنی و باهاشون بازی کنی و خاطرات شیرینی از ایران توی ذهنت باقی بمونه مخصوصا که این دفعه خدا رو شکر برای شادی داریم میریم و همه برای دیدن ما خوشحالند و لحظه شماری میکنند. بالاخره برای 20 مرداد بلیط تهیه کردیم و بعد هم رفتیم پیش دوستم که یک موتور خوشگل برای پسرش خریده بود ولی براش کوچیک شده بود . برای پیدا کردن آدرس خیلی اذیت شدیم ولی خداروشکر بالاخره پیداش کردیم و تونستیم موتور خوشگله رو بگیریم و برگردیم به سم...
29 آذر 1392

آلودگی هوا در مالزی و منطقه ما سردانگ !!!

پسر مامان و بابا چند روزی هست که هوای مالزی به خاطر آتش سوزی های عمدی که در جنگلهای سوماترای اندونزی بوجود آمده بسیار کثیف شده و هر روز هم داره بدتر میشه . امروز مدارس مالزی تعطیل اعلام شد و نخست وزیر مالزی آقای نجیب اعلام وضعیت اضطراری کرده تا کسانی که قصد مسافرت به مالزی را دارند از این شرایط باخبر باشند و سفر خودشون رو به تعویق بیندازند. به دلیل آلودگی بیش از حد ما هم مجبوریم در منزل بمونیم و دروپنجره ها رو باز نکنیم . ولی با این حال سر صبح از بوی دود بیدار میشیم و همش نگران برای اونهایی هستیم که کولر گازی ندارند و مجبورند دروپنجره ها رو باز بگذارند. خدا به حال همه رحم کنه و خداکنه هر چه زودتر بارون بیاد تا هوا تصویه بشه.  آ...
29 آذر 1392

شیرین کاری های پارسا

عزیز مهربانم یکی از کارهای بامزه ات اینه که هر چیزی دور و برت باشه از یک طرف برمیداری و میگذاری طرف دیگه ات و باز برعکس این کار رو تکرار میکنی حالا میخواد پتو باشه یا سیم و کابل و یا حتی بسته های کافی میکس ... یکی دیگه از کارهای شیرینت اینه که خم میشی و چپکی آدمها رو نگاه میکنی. و یا روی زمین دراز میکشی تا بیان و پشتت رو ماساژ بدن و نازت کنن و ببوسنت. قایم باشک هم که دیگه بازی مورد علاقته و خیلی دوست داری این بازی رو تکرار کنی.   ...
29 آذر 1392