پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

چند خاطره خوش از ایران

1391/9/13 18:33
422 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنم

چند تا عکس توی موبایل بابا جون مهربونها بود که من رو برد به اون روزهای ایران پهلوی خانواده های مهربونمون ، و خاطراتی رو جلوی چشمم زنده کرد که برام خیلی شیرین و دوست داشتنی بودند ، برای همین خواستم بقیه هم این خاطرات رو بخونند و از اونها لذت ببرند

این عکس مربوط میشه به یک روز نهار منزل مامان مهین و آقاجون ، اون موقع تابستون بود و هوا خیلی گرم بود تو هم تابستونی کرده بودی و شلوارنداشتی اون روزها ما خونه رو جمع کرده بودیم و از خونه مریم جون و بابا جمشید تا دلمون تنگ میشد مرتب میامدیم به خونه مامان مهین و آقاجون اما الان هر چقدرهم دلمون تنگ میشه نمیتونیم بهشون سر بزنیم و مجبوریم با اوو با4 نفرشون صحبت کنیم.

قشنگ ترین 2 ماهه شده با این لباس قرمز قشنگش

اون روزها تازه کمی پاهات تپلی شده بود و ما کلی کیف میکردیم .

عزیز مامان زمانیکه خونه مریم جون و بابا جمشید بودیم هر روز صبح زود تو بیدار میشدی که اغلب زمان سحری خوردن اونها بود و من مجبور بودم حداقل تا ساعت 8 یا 9 صبح تو رو به تنهایی نگه دارم تا بقیه بیدار بشوند و تو اونها رو بیدار نکنی البته بعضی وقتها اینقدر گریه میکردی که همه میفهمیدن بیدار شدی و فردا صبحش بهم میگفتن صدای گریه هات رو میشنیدند.

دایی احسان مهربونها خیلی باهات بازی میکرد ، یادش بخیر میگرفتت توی دستش و توی گردنت از پشت فوت میکرد . تو هم خیلی خیلی متعجب نگاه میکردی و نمیدونستی این چه عملیاتیه و دارن باهات چکار میکنن.

دایی وحید مهربونها چند مرتبه در شستن و حموم کردنت بهم کمک کرد و همش برات یک شعر میخوند و میگفت دایی دایی دایی .. تپل تپل تپل چه ...

خیلی وقتها میرم توی خاطرات ایران و اصلا دلم نمیخواد برگردم ولی توبهم امون نمیدی و من رو سریع از حس و حال خارج میکنی که مامان من اینجام تو کجایی منو دریاب ...

دایی چکارم میکنی ؟؟

دایی این کارها چیه دیگه ؟؟؟

آخرین لحظات خاک وطن !!!

آخرین عکس مربوط به روز آمدن به مالزی و آخرین لحظات خاک وطن عزیزمون است . این صندلی هم یکی از صندلی های راحتی فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهده که تو روشون لم دادی و ما هم غافل از اینکه چطوری میخواهیم با تو کوچولوی ظریف در مالزی زندگی کنیم باروبندیلمون رو بستیم و داریم میریم دیار غربت .

عزیزم امیدوارم هیچ وقت سختیهایی که اینجا در غربت کشیدی رو یادت نیاد و فقط خاطرات خوبش توی ذهنت باقی بمونه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)