پارسای خوش اخلاق و لباس نو
امروز صبح که از خواب پاشدی خیلی خوشحال و شاد بودی ، این بود که ما مجدد تصمیم گرفتیم برات تولد بگیریم . البته با لباسهای نو .. داری میگی نمیشه این شمع رو روشن کنین ؟؟ قشنگم از بس این شمع 4 رو روشن کردیم فیتیلش به انتها رسید و دیگه روشن نمیشد. مجبور شدیم یکشمع دیگه برات روشن کنیم. قشنگ من تو اینقدر از داشتن این کیک خوشحال بودی که درنهایت پاها و دستهاتو کردی توش . کی بشه از این کیکها تو دهن خوشگلت بگذارم نازنینم . ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
20:45